اگر منت مینهی بر کلام من ، باحترام سلامت میگویم

لحظه نبودن نیستن ها ، اگر منت می نهی بر کلام من ، با حترام سلامت می گویم


و هزار گلپونه بوسه به چشمانت هدیه می دهم. قابل ناز چشمانت را ندارد.



دیرروز یادگاری هایت همدم من شدند و به حرفهای نگفته من گوش دادند و نمی دانم چرا به تمام حرفهایم سکوت تو غلبه می کند و تو لام تا کام بی حرفی .



و برایم دلسوزی کردند. البته به روش خودشان که همان سکوت تکراری بود و



یادآوری خاطرات با تو بودن.



 باز هم ستاره به ستاره جستجویت کردم.



ولی نیافتمت.



از کهکشان دلسپردگی من خسته شدی که تاب ماندن نیاوردی و بی خبر رفتی ؟



مهتاب کهکشان نیافتنی من ، آنقدر بی تاب دیدنت شده ام که دلتنگی ام را به قاصدک سپردم



و به هزار شعر و ترانه رقصان به سوی تو فرستادم.



روزها و شبها به دنبالت آمدند و تو را ندیدند. قاصدک هم برنگشت.



شاید او هم شیفته نگاه مهربانت شد. باشد،



اشکالی ندارد. تو عزیزی ، اگه یه قاصدک هم از من قبول کنی ، خودش دنیایی است.



کاش یاسهایی که برایت پرپر شدند و به سویت آمدند، دوست داشتنم را برایت آواز



کنند.کاش باران بعد از ظهرهایت، تو را به یاد اشکهای من بیندازد.



هر پرنده سفر کرده ای از تو می خواند و هر غنچه ای که می شکفد،



نام تو را بر زبان می آورد. نیم نگاهی به روزهای تنهایی ام کن و



لحظه های زرد و بی صدای مرا تو آبی و ترانه باران کن.



بگذار باز هم قاصدک ترانه های من در هوای دلتنگی تو پرواز کند.



همین حوالی بی قراری ها باز هم گلهای بی تابی شکفته.



امشب ، شام غریبان عاشقانه من و تو است. به



یادت مثل شمع می سوزم و ذره ذره وجودم آب می شود.



تو هم به یاد بی تابی هایم شمعی روشن کن و بگذار مثل من بسوزد.


مهربانی باران ، یادم کن در هر شبی که بی ستاره شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد