تصویر رویا....

شب از مهتاب سر میره

تمام ماه تو آبه؛

شبیه عکس یک رویاست،

تو خوابیدی ،جهان خوابه!

زمین دور تو میگرده

زمان دست تو افتاده

تماشا کن!

سکوت تو عجب عمقی به شب داده!

تو خواب انگار طرحی از گل و مهتاب و لبخندی

شب از جایی شروع میشه،

که تو چشماتو میبندی

تو را آغوش میگیرم

تنم سرریز رویا شه

جهان قد یه لالایی،

توی آغوش من جا شه

تو را آغوش میگیرم

هوا تاریکتر میشه!

خدا از دستهای تو بمن نزدیکتر میشه...

زمین دور تو میگرده

زمان دست تو افتاده؛ تماشا کن!

سکوت تو عجب عمقی به شب داده

تمام خونه پر میشه،

ازین تصویر رویایی

تماشا کن! تماشا کن!

چه بیرحمانه زیبایی..............!





(روزبه بمانی- داریوش اقبالی)

داستانی جالب

روانشناسی نوجوانان یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش می رفت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسربچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند، هر چیزی که در خیابان افتاده بود را شوت می کردند و سروصداى عجیبی راه انداختند. این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود. این بود که تصمیم گرفت کاری بکند.

روز بعد که مدرسه تعطیل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خیلی بامزه هستید و من از این که می بینم شما اینقدر نشاط جوانی دارید خیلی خوشحالم. منهم که به سن شما بودم همین کار را می کردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید. من روزی ١٠٠٠ تومن به هر کدام از شما
می دهم که بیائید اینجا و همین کارها را بکنید.»

بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند. تا آن که چند روز بعد، پیرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: ببینید بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی تونم روزی ١٠٠ تومن بیشتر بهتون بدم. از نظر شما اشکالی نداره؟

بچه ها گفتند: «١٠٠ تومن؟ اگه فکر می کنی ما به خاطر روزی فقط ١٠٠ تومن حاضریم اینهمه بطری نوشابه و چیزهای دیگه رو شوت کنیم، کورخوندی. ما نیستیم.»

و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد.

چرا لیلی ظرف مجنون را شکست؟!

لیلی مریض بود

دوای درد او شیر تازه بود


مجنون برای لیلی شیر تازه ای آماده کرد اما شیر را در ظرفی بسیار زیبا برای معشوقه ی خود تزئین کرد و برایش برد

لیلی با دیدن مجنون ظرف رو از دست مجنون گرفت و با عصبانیت به زمین زد و ظرف شکست

مجنون بسیار خوشحال شد  و رقصان برای تهیه ظرف دیگری بازگشت

در راه ریش سفید محل از مجنون پرسید چرا زندگی خود را صرف کسی می کنی که هیچ علاقه ای به تو نداره و از تو متنفره؟

مجنون جواب داد : 
اگر بر من نبودش هیچ میلی 

چرا ظرف مرا بشکست لیلی ؟

اس ام اس برای منت کشی وآشتی

بوسه ام را می گذارم پشت در / قهرکردی , قهرکردم , سر به سر

تو بیا , در را تماما باز کن / هر چه میخواهی برایم ناز کن


من غرورم را شکستم , داشتی ؟ / آمدم , حالا تو با من آشتی ؟

ادامه مطلب ...

اس ام اس های سرشار از بوسه

یک بوسه برات فرستادم بی زحمت دست به دست کن بذار رو لپت

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

بقیشو برو تو ادامه مطلب بخون
نظر یادت نره

ادامه مطلب ...