شب از مهتاب سر میره
تمام ماه تو آبه؛
شبیه عکس یک رویاست،
تو خوابیدی ،جهان خوابه!
زمین دور تو میگرده
زمان دست تو افتاده
تماشا کن!
سکوت تو عجب عمقی به شب داده!
تو خواب انگار طرحی از گل و مهتاب و لبخندی
شب از جایی شروع میشه،
که تو چشماتو میبندی
تو را آغوش میگیرم
تنم سرریز رویا شه
جهان قد یه لالایی،
توی آغوش من جا شه
تو را آغوش میگیرم
هوا تاریکتر میشه!
خدا از دستهای تو بمن نزدیکتر میشه...
زمین دور تو میگرده
زمان دست تو افتاده؛ تماشا کن!
سکوت تو عجب عمقی به شب داده
تمام خونه پر میشه،
ازین تصویر رویایی
تماشا کن! تماشا کن!
چه بیرحمانه زیبایی..............!
روز بعد که مدرسه تعطیل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به
آنها گفت: «بچه ها شما خیلی بامزه هستید و من از این که می بینم شما اینقدر
نشاط جوانی دارید خیلی خوشحالم. منهم که به سن شما بودم همین کار را می
کردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید. من روزی ١٠٠٠ تومن به هر کدام از
شما
می دهم که بیائید اینجا و همین کارها را بکنید.»
بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند. تا آن که چند روز بعد، پیرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: ببینید بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی تونم روزی ١٠٠ تومن بیشتر بهتون بدم. از نظر شما اشکالی نداره؟
بچه ها گفتند: «١٠٠ تومن؟ اگه فکر می کنی ما به خاطر روزی فقط ١٠٠ تومن حاضریم اینهمه بطری نوشابه و چیزهای دیگه رو شوت کنیم، کورخوندی. ما نیستیم.»
و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد.
ادامه مطلب ...
یک بوسه برات فرستادم بی زحمت دست به دست کن بذار رو لپت
- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -
ادامه مطلب ...