حرف های ناتمام

باز چشمهایم بارید

باز دستهایم لرزید

حرفهایم در عمق دلم جاماند

اما خاطراتت بیرون ریخت

روزهای سخت بر من خندیدند و رفتند

شبهای سرد ایستادند و نظاره کردند

و چه سخت بود شبهای جدایی

وچه سخت بود لحظه های بی تو بودن

و غربت نمک زخمهایم

کاش تو را می دیدم

در آن لحظه ای که لب جوی می نشستی

کاش تو را می دیدم

در آن وقت که دیدگانم خاموش نبود

آهسته تر می گویم

کاش تو را می بوسیدم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد